بهار 1999 مصادف با اوج حملات ناتو برای تسلیم حکومت دیکتاتوری میلوشویچ بر قلب بالکان بود و فرار مخفیانه این جنایتکار جنگی درست یک سال پس از آن برنامهریزی شد که دادگاه بینالمللی لاهه برای اولین بار در 25 ژوئیه 1995 با طرح بیش از 15 مصداق جنایت جنگی، علیه او اقامه دعوی کرد.
13 سال پس از استعفای معنادار کارادزیچ، «سقوط رادووان» عنوانی است که صفحه نخست اغلب رسانههای منطقه بالکان در هفته گذشته را مزین کرد و به این ترتیب دستگیری مهمترین جنایتکار جنگی تحت تعقیب دادگاه لاهه در کوتاهترین زمان به بمب خبری رسانههای بینالمللی تبدیل شد.
بدون شک دستگیری مهمترین جنایتکار جنگی منطقه بالکان آن هم تنها چند روز پس از آغاز به کار کابینه جدید صربستان که با اعمال تغییرات اساسی در مدیریت سازمان اطلاعات و امنیت این کشور همراه بوده را نمیتوان بهعنوان تلاقی اتفاقی دو رویداد داخلی در آن سرزمین توصیف کرد. هر چند که براساس اطلاعات منتشر شده نباید نقش سازمانهای اطلاعاتی کشورهایی چون آمریکا، روسیه، انگلیس، کرواسی و بوسنی و هرزگوین را در توفیق طرح پیچیده دستگیری کارادزیچ فراموش کرد اما پیروز این بازی در وهله نخست، آمریکا و سپس دمکراتهای صرب هستند که از رهگذر خوشخدمتی برای دادگاه لاهه، بار دیگر لبخند رضایت همسایگان اروپایی خود را به تماشا نشستهاند.
به هر حال نباید فراموش کرد که آتشافروز اصلی جنگ خونین بالکان، واشنگتن و پایانبخش آن نیز اهرم نظامی مؤثر ایالات متحده یعنی «ناتو» بوده است. بر این اساس با مرور گذرای تحولات مربوط به سالهای درگیریهای قومی در اروپای شرقی، میتوان در قالب سناریوهای مشابه با آنچه امروز در خاورمیانه در حال وقوع است، اجرای طرحهای این کشور برای شکست یکی از قدرتهای منطقهای آن زمان را به وضوح مشاهده کرد.
در آن زمان یوگسلاوی مقتدر بدون توجه به سناریوی مدنظر قدرتهای غربی، با هجوم به مناطق غربی قلمرو خود و کشتار بیرحمانه مسلمانان مظلوم آن مناطق که تنها گوشهای از آن در فاجعه نسلکشی صربرنیتسا قابل ملاحظه است، به بازی از پیش طراحی شدهای وارد شد که هر چند آغازگر آن بود اما عملا از هدایت نهایی و به سرانجام رسانیدنش عاجز ماند.
امروز مهرههای اصلی حکومت سابق یوگسلاوی یکی پس از دیگری به دادگاه جنایتکاران جنگی تحویل میشوند و در واقع بلگراد پلههای ترقی به سمت اتحادیه اروپا را با گام نهادن بر قطعههای خرد شده شخصیت ملتی طی میکند که زمانی به این افراد افتخار کرده و آنها را قهرمانان ملی خود میانگاشتهاند. در همین چارچوب میتوان این مسئله را به معنای کوبیده شدن آخرین میخ بر تابوت ملیگرایی افراطی در اروپا تلقی کرد.
البته هر چند که امروز اغلب کشورهای بالکان و مقدار قابل توجهی از اهالی کنونی صربستان از دستگیری افرادی چون کارادزیچ شادمان هستند اما تجمعات پراکنده و تظاهراتهای چندصدنفره هواداران امثال کارادزیچ را باید به معنای آخرین تلاشهای ملیگرایان صرب برای حفظ هویت رو به اضمحلالشان ارزیابی کرد.
به هر حال اکنون کابینه جدید بوریس تادیچ که هدایت آن برعهده میرکو تسوتکویچ 58ساله است با توفیقی بزرگ در آغاز راه پر تنش خود مواجه شده که افقهایی روشن را برای دولت جدید صربستان پدیدار ساخته است. شاید یکی از بازندگان اصلی تحولات سیاسی داخلی در این کشور یوگسلاو کوشتونیستا، نخست وزیر سابق صربستان باشد که گویا با کنار رفتن او بهعنوان یک ملی گرای محافظهکار، مسیر تعامل بلگراد با غرب از رهگذر تحویل جنایتکاران جنگی بیش از پیش تسهیل شده است.
از سوی دیگر تحویل یکی از مهمترین مهرههای حکومت یوگسلاوی سابق به مراجع بینالمللی، میتواند غیر از درگیریهای پراکنده داخلی میان هواداران آنها با جریان حاکم کنونی بر بلگراد، عواقبی چون گرایش برخی احزاب اپوزیسیون صربستان به سمت رادیکالها را درپی داشته باشد که خودبهخود شکافهای آشکار و پنهان کابینه ائتلافی صربستان را با چالشهایی جدی مواجه خواهد ساخت.
به هر حال باید دستگیری چهلو سومین متهم تحت تعقیب دادگاه لاهه که دوره جدید زندگی رادووان کارادزیچ در هیبتی نو و با نام مستعار «دراگان دابیچ» در قامت پزشک ریش سفیدی که به انتشار مقالات خود در نشریات تخصصی میپرداخته را پایان بخشید، به منزله واپسین صفحات کتاب قطور مذاکرات بلگراد – لاهه ارزیابی کرد.
هر چند که در این برهه از زمان با انتقال دکتر 63 ساله به لاهه، ناگفتههای دیگری از قتلعام 8 هزار مسلمان بوسنیایی در جولای سال 1995 فاش خواهد شد و پروسه محاکمه طولانی مدت و شاید بیپایان رئیسجمهوری اسبق صربسکا آغاز میشود اما بالکان همچنان آبستن حوادث بسیاری است که تنها بخشی از آن را باید در تحولات مرتبط با استقلال کوزوو جستوجو کرد.